به گزارش قدس آنلاین، در روزهایی که مذاکرات صلح میان طالبان و دولت پیشین افغانستان جریان داشت و این گروه هنوز نتوانسته بود بر تمامی کشور سلطه پیدا کند، بسیاری از فرماندهان و رهبران طالب بر این موضوع اصرار داشتند که این گروه نسبت به گذشته بسیار فرق کرده و بهطور قطع تجربیات تلخ حکومتداری ۲۰سال پیش در حوزههای سیاسی، اجتماعی و بهخصوص زنان را تکرار نخواهد کرد.
رویکرد نسبتاً منعطف آنها در چند ماه ابتدایی سلطه دوبارهشان بر افغانستان نیز در تقویت این باور مؤثر بود. با این حال فرمانها و اقدامات طالبان در روزهای اخیر همه این تصورات را در هم ریخته است. مسدود باقی ماندن مدارس دخترانه در مقطع دبیرستان آن هم باوجود وعدههای اولیه در مورد بازگشایی آنها، ندادن اجازه مسافرت برای زنان تنها، تشدید برخوردها با خبرنگاران و رسانههای جمعی، صدور فرمانهای جدید در مورد پوشش کارمندان در محل کار و در نهایت تفکیک روزانه حضور مردم در پارکها بر حسب جنسیت؛ تنها بخشی از تحولاتی است که در روزهای گذشته رخ داده و از بازگشت طالبان به مدار ۲۰سال پیش خبر میدهد.
اکنون سؤال اساسی این است چرا رهبران طالبان به یکباره چنین تغییر مسیری را در پیش گرفته و وعدهها و اظهارات پیشین خود در قبال مسائل متعدد و از جمله در مورد بازگشایی مدارس دخترانه را نقض کردهاند؟ در یک نگاه اجمالی شاید بتوان به سه عامل مهم و تأثیرگذار در این زمینه اشاره کرد.
در وهله نخست این تغییر جهت را میتوان به شکافها و اختلاف نظرهای درونی طالبان مرتبط دانست؛ درجاییکه میان گروههای تندرو و میانهرو طالبان بر سر چنین مسائلی دیدگاههای کاملاً متفاوتی وجود دارد. پس از تصرف کابل جناحهای تندرو موفق شدند بیشتر مناصب کلیدی و حساس سیاسی و اجتماعی داخلی را در اختیار گرفته و جناحهای میانهرو را در مناصبی عمدتاً مرتبط با جهان خارج درگیر سازند.
باتوجه به چنین ترکیببندی شاید از همان ابتدا انتظار میرفت روندی سختگیرانه در حوزه داخلی در پیش گرفته شود؛ اما برخی ملاحظات خارجی از یکسو و توصیه فرماندهان و رهبران به اعضای طالبان در مورد پرهیز از سختگیری یکباره بر مردم از سوی دیگر، مانع تحقق این امر شد. اکنون باتوجه به دگرگونیهای بهوجود آمده در برخی مؤلفههای تأثیرگذار خارجی و از آن مهمتر نگرانیها در مورد ظهور نارضایتی در میان اعضایی که کوتاهی در اجرای شریعت اسلامی را مغایر با اهداف مبارزاتی خود میدانند، رهبران طالبان تصمیم گرفتهاند با اعمال سختگیریهای بیشتر مانع تشدید شکافها و اختلافنظرهای داخلی شوند؛ شکافها و اختلافاتی که میتواند بستر رشد داعش و دیگر گروههای رقیب طالبان را فراهم کند.
تداوم معضلات طالبان با جامعه جهانی و بهویژه سرخوردگی آنها در کسب شناسایی رسمی از سوی جامعه بینالمللی را میتوان دومین عامل تأثیرگذار در تغییر رویه طالبان ارزیابی کرد. طالبان از ابتدای سلطه بر کابل برای بهرسمیت شناختهشدن از سوی جامعه جهانی تلاش زیادی بهعمل آوردند چنانکه در این مسیر حتی حاضر شدند در اجرای برخی اصول بنیادین خود انعطافپذیری نشان دهند.
اما گذشت زمان رهبران طالبان را متقاعد کرد که نه تنها چشمانداز روشنی برای شناسایی رسمی آنها وجود ندارد، بلکه این انعطافپذیریها نیز روزبهروز برای اعضای عادی کمتر قابلیت توجیه پیدا میکند. نتیجه نهایی همان رفتاری شد که اکنون از سوی طالبان مشاهده میکنیم؛ حرکت در جهت کمتوجهی و نادیدهگرفتن ملاحظات خارجی و بازگشت به مسیر سنتی که دو دهه قبل تجربه شده و از پذیرش و حمایت اکثریت اعضای طالبان برخوردار است.
سرانجام در بررسی تغییر رفتار طالبان باید به عامل تأثیرگذار مهم دیگر یعنی تغییر شرایط بینالمللی نیز اشاره کرد. درگیری قدرتهای بزرگ جهانی در اوکراین موجب شده بحث افغانستان و اقدامات و عملکرد طالبان در این کشور به حاشیه رانده شود؛ تقریباً مشابه همان شرایطی که پس از حمله آمریکا به عراق رخ داد و بسیاری آن را نقطه شروع تضعیف دولت پیشین افغانستان تلقی میکنند.
اما بحران اوکراین نتایجی کاملاً معکوس برجای گذاشته و به نفع طالبان تمام شد، چراکه آنها را از زیر بار توجه و فشار افکار عمومی دنیا خارج کرد. در عین حال این بحران به طالبان که پس از سلطه بر افغانستان در ارتباط میان دو بلوک شرق و غرب تا حدی دچار سرگردانی شده بودند، کمک کرد تا به نتایج قاطعتری در این زمینه دست پیدا کند. سفرهای اخیر مقامات چین و روسیه به کابل را میتوان در همین چارچوب تحلیل کرد.
انتهای پیام/
نظر شما